علاءالدین ناامن‌ترین ساختمان تهران

۲ سال پیش

این ساختمان عجیب و این وضعیت، فقط در طبقات فشرده آن نیست، پارکینگ علاءالدین که صدها میلیون تومان از ماشین‌هایی درآمد دارد که روزانه و از ترس جریمه نشدن و نبود جای پارک در حوالی پاساژ به آن پناه می‌برند هم مورد عجیب و قابل تماشا و بحثی است. تنگ و تاریک و ناایمن با بوی تند نم. هرلحظه بیم فروریختن یا ترس از اتصالی برق یکی از این موبایل و کامپیوترفروشی‌ها، از بالاترین طبقه تا زیرزمین پارکینگ را در ترس و التهاب نگه می‌دارد و این سوال را به ذهن متبادر می‌کند که چرا کسی فکری به حال مرکز خرید و فروش تلفن همراه پایتخت، در مجاورت چند مرکز دیگر که البته آنها وضعیت بهتری دارند، نمی‌کند و کسی جلوی سودجویی مالکان آن را که پشیزی برای جان و رفاه فروشندگان و مراجعه‌کنندگان ارزش قائل نیستند، نمی‌گیرد؟ گفتم سودجویی، شاید بد نباشد که بدانید علاءالدین و منتفعان این مرکز پرسود، به فروش و درآمد حاصل از مغازه‌های پرتعداد آن قانع نیستند و حتی از پیاده‌رو‌های اطراف پاساژ هم سود می‌برند. با یکی از دستفروش‌های روبه‌روی در اصلی که گپ می‌زدم، البته نه در قامت خبرنگار، می‌گفت ماهیانه و گاهی به‌صورت درصدی، پول هنگفتی به مافیای اجاره همان مساحت یکی دو متری پرداخت می‌کنند که مستقیم یا غیرمستقیم همانجایی می‌رود که اجاره آن چند صد مغازه داخل پاساژ رفته و می‌رود. تجربه تکراری ولی این‌بار عجیبی بود. مدام تصویر واقعه پلاسکو در ذهنم مرور می‌شد و از بیرون به هیبت و از درون به شلوغی ساختمان علاءالدین نگاه می‌کردم. آن پلاسکو که از نظر قد و قواره بزرگ‌تر از علاءالدین بود در چند ثانیه و با یک حادثه و سهل‌انگاری، شد مدفن آتش‌نشان‌های زحمت‌کش و انبوهی از سرمایه، این علاءالدین... . زبانم را گاز می‌گیرم، اما خب مطالبه همان است که گفتم. یک جایی باید و می‌بایست که برای این ساختمان و این امنیت نداشته و این بلبشوی عیان، تعیین‌تکلیف شود. در همین فکر‌ها بودم که سرم را بالا گرفتم و آثار ساخت‌و‌ساز چند سال پیش و اضافه بنا و طبقه‌ای که قرار بود روی این پاساژ ایجاد شود را دیدم. مساله جدی‌تر شده بود، ذهنم بیشتر درگیر شد و البته ماجرا همان‌جا در ذهنم یک گوشه‌ای جا گرفت و ماند تا دیروز و وقتی که درحال بستن سوژه‌های امروز روزنامه بودیم و پیشنهاد نوشتن از علاءالدین و ماجراهای آن، عملیاتی شد. اصلا این مقدمه و روایت از وضعیت اصلی‌ترین مرکز خرید و فروش تلفن همراه تهران یا شاید ایران، باید می‌ماند تا امروز و بازخوانی ماجرایی که با شنیدنش احتمالا متعجب خواهید شد. علاءالدین؛ کپی برابر اصل پلاسکو یا حتی بدتر از آن خدا پدر و مادر سازنده موتورهای جست‌وجوگر را بیامرزد که اولین و سریع‌ترین و ساده‌ترین راهکار، برای جست‌وجو و دسترسی به اطلاعات آشکار، مراجعه به آنهاست و در کسری از ثانیه، اخبار و اطلاعاتی که برای به‌دست آوردن‌شان باید ساعت‌ها و روزها و گاهی ماه‌ها زمان گذاشت را تقدیم می‌کنند. براساس جست‌وجوهایی که من در ارتباط با ناایمن بودن این ساختمان انجام دادم، یکی از قدیمی‌ترین خبرها در تایید و تصدیق ناامن بودن علاءالدین به سال 89 برمی‌گردد. در جریان یک آتش‌سوزی در طبقه چهارم این ساختمان در آن سال، فتح‌الله تیموری، معاون وقت عملیات سازمان آتش‌نشانی و خدمات ایمنی شهرداری تهران گفت: «از نظر کارشناسان ایمنی سازمان آتش‌نشانی، این ساختمان ناایمن است و سامانه‌های اعلام و خاموش کردن آتش‌سوزی موثری برای آن درنظر گرفته نشده است. با توجه به اینکه در این مجتمع تجاری فروشگاه‌های کوچک وجود دارد و انبوهی از لوازم جانبی گوشی تلفن همراه، رایانه و لوازم صوتی به‌صورت ناایمن در آنها انباشته شده است، بروز یک حادثه بسیار کوچک می‌تواند به فاجعه بزرگ با تلفات انسانی و خسارت‌های مالی تبدیل شود. علاوه‌بر بحث چیدمان کالاها در فروشگاه‌های این مجتمع، نمای کاذب شیشه‌ای فروشگاه‌ها بر ناایمنی این ساختمان افزوده است. نمای کاذب موجب می‌شود هرگونه آتش به‌صورت افقی و عمودی گسترش یابد و باعث سرایت شعله‌های آتش به‌صورت ناگهانی شود.» حدود 11 سال از آن واقعه و آن روز می‌گذرد، علاءالدین چه تغییری کرده؟ تقریبا هیچ! البته این تمام آنچه درباره عدم‌امنیت علاءالدین گفته شده و می‌شود نیست. سال 95 و کمی بعدتر از حادثه پلاسکو، توجهات به ساختمان‌های مشابه پلاسکو جمع‌تر شد و نهضتی راه افتاد برای رسیدگی به وضعیت آنها، البته گویا آن عزم و برنامه، خیلی هم دوام نیاورد و به‌نوعی متولد نشده، مرد. چون همان روزها یکی از اصلی‌ترین و جدی‌ترین گزینه‌ها بعد از پلاسکو که می‌توانست و البته می‌تواند خاطره پلاسکو را دوباره زنده کند، علاءالدین بود و همچنان هم هست! همان موقع محسن پیرهادی، عضو هیات رئیسه شورای اسلامی شهر تهران از ناایمن بودن 40 درصد از ساختمان‌های تجاری و تولیدی خیابان جمهوری خبر داده که وضعیتی مشابه ساختمان پلاسکو دارند، صدها کبریت آماده انفجار دیگر؛ ساختمان‌هایی که روزانه ده‌ها هزار نفر در آن رفت‌و‌آمد دارند و به کسب و کار مشغولند. علاءالدین؛ شهره شهر در ناایمن بودن هرچه می‌گذشت و گذشت، علاءالدین بیشتر سر زبان‌ها افتاد و در کنار ساختمان آلومینیوم و چندهزار ساختمان و پاساژ دیگر، به ناایمن بودن شهره شد. یعنی اگر قرار بود بگویند ساختمان ایمن، ناخودآگاه، نام علاءالدین هم به زبان می‌آمد. این حساسیت‌ها درحالی بود که در این شرایط و علی‌رغم تمام هشدارها و نگرانی‌ها، علاءالدین قد هم می‌کشید و این همسایه پلاسکو، طبقه هفتمش هم درحال ساخت بود. این اتفاق با آن وضعیت ساختمان، نوعی بی‌توجهی به هشدارها و بازی با جان و مال کسبه هم بود. مگر می‌شود، مدام نسبت به عدم‌ایمنی این ساختمان هشدار داده شود، از آن طرف یک طبقه دیگر هم به ساختمان اضافه کنند. این اتفاق آغازی بود بر مجادلات و دعواهای بین شهرداری و مالک علاءالدین؛ چراکه شهرداری مخالف ساخت این طبقه جدید بود، ولی خب مالک علاءالدین کار خودش را کرد و شهرداری هم اقد